مدرسه علمیه فاطمیه نظر آباد

  • صفحه اصلی 
  • تماس  
  • ورود 

از توصیه های پزشکی عارفان

13 خرداد 1395 توسط مدرسه فاطمیه نظر آباد

مضرات چای/ حاج آقا فخر
ایشان می فرمودند: خوردن چای برای قلب بسیار مضر است.زمانی که چای را از هند به ایران می آوردند انگلیس به آنان سفارش کرد که چای را به ایران ببرید اما دستور استفاده از آن را به آنان آموزش ندهید. هندی ها چای را با شیر می خورند اما ما چای را با آب جوش دم می کنیم. چای با شیر ضرر کمتری و اثرات بیشتری دارد.
نظر آیت الله بهلول درباره ی چای
ایشان به چای نظر بسیر منفی داشتند و می فرمودند که سراسر ضرر است و این یک توطئه از طرف بیگانگان است. می گفتند: ناپلئون به مات خود گفته بود اگر می خواهید ملت های مسلمان را از پای درآوریم، هر خانواده ی فرانسوی یک صندوق در منزل خود نصب کند و اگر خرج روزانه شان از فلان مبلغ بالاتر رفت، مبلغی را به عنوان جریمه در صندوق بیندازند.
با توجه ب هدشمنی مردم فرانسه با مسلمانان، از این طرح استقبال شد. بعد از مدتی ناپلئون دستور می دهد مبالغ جمع شده را که مبلغی هنگفت بوده، در کشورهای مسلمان مدرسه و درمانگاه بسازند و بعد از ساخته شدن آنها گفته بود: حلا همه را با فرهنگ استفاده از چای آشنا می کنیم؛ کودکانشان و بزرگسالانشان؛ و گفته بود هر وقت دیدید آنها صبح از خواب بلند شدند و قبل از هر چیز چای طلب نمودند ما به مقصد خود رسیدیم.

 نظر دهید »

الهی هر چه پیش آمد خوش آمد که مهمان سفره توایم.

13 خرداد 1395 توسط مدرسه فاطمیه نظر آباد

الهى آنکه سرمایه دارد و از آن بهره نمى برد از گدا گرفتارتر و بیچاره تر است.
الهى از خواندن نماز شرم دارم و از نخواندن آن شرم بیشتر.
الهى این آفریده که بدین پایه مهربان است آفریننده وى در چه پایه است.
الهى خفتگانرا نعمت بیدارى ده و بیدارانرا توفیق شب زنده دارى و گریه و زارى.
الهى جز این نمیشد با که درآویزیم.
الهى تو خود گواهى که اینسخنان از بى تابى است بر ما متاب.
الهى چه رسوایى از این بیشتر که گدا از گدایان گدایى کند.
الهى شکرت که در لباس دوستانت هستم، مرا در عداد دوستانت بدار.
الهى در صورت انبیایم داشتى در سیرت آنانم هم بدار.
الهى عاشق را ترک ما سواى معشوق عین فرض است که یک دل و دو معشوق کذب محض است.
الهى در ایاک نستعین صادقم و در ایاک نعبد کاذب نیستم.
الهى کریمه الله یتوفى الانفس حین موتها و التى لم تمت فى منامها خواب را شیرین مى کند و مرگ را شیرین تر.
الهى شب پره را در شب پرواز باشد و حسن را نباشد.
الهى هر چه پیش آمد خوش آمد که مهمان سفره توایم.
الهى اگر خدا خدا نکنیم چه کنیم و اگر ترک ما سوا نکنیم چه کنیم؟
الهى در شگفتم از کسى که غصه خودش را نمیخورد و غصه روزیش را میخورد.
الهى چرا بگریم که تو را دارم و چرا نگریم که منم.
الهى عبادت ما قرب نیاورده بعد آورده است که فویل للمصلین الذین هم فی صلوتهم ساهون.
الهى کامم را به حلاوت و تلاوت کلامت شیرین بدار.
الهى واى بر من اگر دلى از من برنجد.

 

 نظر دهید »

طلبه ها بخوانند، با دقت هم بخوانند.

13 خرداد 1395 توسط مدرسه فاطمیه نظر آباد

بیانات ارزشمند آیت الله جوادی آملی در میان طلاب:

اين وظيفه ماست تا نفس مي‌كشيم قلم, تا نفس مي‌كشيم، درس و بحث. گفتند ابوريحان بيروني وصيت كرد كه وقتي من مُردم، مي‌خواهيد آب، گرم كنيد، آن براده‌هايي كه من يك‌جا جمع كردم با آن براده, آب گرم كنيد و با آن آب بدنم را غسل دهيد گفتند، بالأخره هيزم فراوان هست، حالا آن براده‌ها براي چيست؟ گفت نه, اين براده‌ها غير از آن هيزمي است كه شما در انبار داريد، من در تمام مدت عمر, آن روز كه خودنويس و خودكار نبود قلم مي‌تراشيدند، گفت من در تمام مدت عمر آنچه را نوشتند، اين قلم‌ها را تراشيدم، اين براده‌هاي آن را اينجا جمع كردم كه با اين آب گرم كنند و مرا بشويند تا مردم بفهمند، بايد با قلم كار كرد و گذشته از اين, در ذخيره آخرت من هم اثر دارد، شما آب گرمي مي‌بينيد، اما نمي‌بينيد اين آب گرم را آن براده قلم من كه قرآن نوشتم, آيات نوشتم، آن گرم كرد، شما يك براده مي‌بينيد. اينها بزرگاني بودند كه وارثان انبيا بودند، فرمودند اينها با آن هيزم‌ها خيلي فرق مي‌كند، اينها كه كتاب نوشتند، در طيّ هزار سال مانده اين كار را كردند. به ما هم گفتند، وارث شدن مهم است. ما وظيفه‌اي داريم به نام «علم‌الدراسه» همه ما مشغول هستيم، اما اين گوشهٴ ضعيفي از كار را به عهده دارد، عمده آن «علم‌الوراثه» است، «علم‌الوراثه», پيوند مي‌خواهد, رابطه مي‌خواهد به درس و بحث نيست. الآن اگر ميراث فراواني از پدري به پسر ارث برسد از او سؤال نمي‌كنند كه تو چه كار كردي اين مال نصيبت تو شده؟ اين‌ كه كسب نكرده، اين پيوند داشت، «علم‌الدراسه» كه كسبي است و حوزه دانشگاه است، يك مرز خاصّ دارد، اما «علم‌الوراثه» چيز ديگر است، همه ما شناسنامه‌اي داريم, كد ملّي داريم، وقتي كه به دنيا آمديم، پدر و مادر ما براي ما شناسنامه مي‌گيرند، اين ديگر در اختيار ما نيست، اما وقتي بالغ شديم، وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) صريحاً اعلام كرد فرمود، بياييد بچه‌هاي ما شويد، ما شما را به عنوان فرزندي قبول داريم، اعلام كرد فرمود: «أَنَا وَ عَليٌّ أَبَوَا هَذَهِ الاُمَّة». بياييد فرزندان ما شويد، ما شما را به عنوان فرزندي قبول داريم, اگر رفتيم و اين شناسنامه را گرفتيم، فرزند علي‌بن‌ابي‌طالب شديم، مادر ما چه كسي خواهد بود؟! ما چرا اين افتخار را از دست بدهيم؟! اين فخر را چرا ما از دست بدهيم؟! فرمود: «أَنَا وَ عَليٌّ أَبَوَا هَذَهِ الاُمَّة»، بياييد بچه‌هاي ما شويد، اين كم فخري است؟! اين مي‌شود «علم‌الوراثه», اين راه دارد، اين دعاهايي كه خوانده مي‌شود، براي اين است كه عالم ربّاني شويم, فرزندان اينها شويم, اينها ما را فراموش نمي‌كنند. فرمود اين درس و بحث شمالاً عدم, جنوباً عدم, شرقاً عدم, غرباً عدم، شما وقتي زمين بياض و مواتي را مي‌خواهيد محدود كنيد، مي‌گوييد اين طرف آن خرابه است، آن طرف خرابه است، قرآن كريم آبروي اين درس و بحث‌هاي عادي را برده، فرمود آنچه در حوزه و دانشگاه هست شمالاً عدم, جنوباً عدم, شرقاً عدم, غرباً عدم, روزي كه به دنيا آمديد، برابر آيه سوره «نحل» ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾، اين ﴿لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾، نكره در سياق نفي است؛ يعني هيچ چيزي نمي‌دانستيد، پس ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾، از آن طرف هم در پايان عمر «آنها خوانده‌ام همه از ياد من برفت». كم نبودند علمايي كه در آخرهاي عمر، حتي خواندن يك صفحه رساله عمليه خود آنها، مقدور ايشان نبود، فرمود: ﴿وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلي‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً﴾. آن هم نكره در سياق نفي است، پس اين علوم مدرسه‌اي به اصطلاح «علم‌الدراسه»، غرب آن نيستي, شرق آن نيستي, از دو طرف «لا يعلم شيئا» است، آن چه مي‌ماند «علم‌الوراثه» است، اين را ما ارزان از دست ندهيم. كسي كه در اين لباس آمده سعي كند، هيچ وقت بي‌طهارت نباشد، يك؛ هميشه نماز خود را اول وقت بخواند، دو؛ و علم را براي رضاي خدا فرا بگيرد، سه؛ اين علم, آدم را حفظ مي‌كند. حوادث زياد است, بيماري‌ها زياد است, شيطنت‌ها زياد است، اگر چنين علمي داشته باشيم كه فرمود: «أَنَا وَ عَليٌّ أَبَوَا» اين علم حافظ ماست، ما بالأخره، حافظي مي‌خواهيم. در درس و بحث تا چيزي براي ما محقّق نشد و نتوانستيم آن را محقّقانه تدريس كنيم يا تأليف كنيم، ورق نزنيم، وارد صفحه بعد نشويم، اينها امانت‌هاي الهي است، اين همه بزرگان زحمت كشيدند، اين را نوشتند تحويل ما دادند، تا چيزي براي ما روشن و قطعي نشد، ورق نزنيم، اگر خواستيم سخنراني كنيم, اگر خواستيم تدريس كنيم, اگر خواستيم تأليف كنيم تا چيزي صد درصد براي ما روشن نشد ننويسيم و نگوييم و تدريس نكنيم، فرمود: ﴿لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ﴾. اين از دستورهاي بين‌المللي دين است، فرمود بالأخره شما در [ميان] مردم زندگي مي‌كنيد، چه مشرك, چه ملحد, چه يهودي, چه مسيحي، حرفي كه مي‌خواهيد بزنيد، بايد عالمانه باشد، كم نگذار! همان‌ طوري كه خريد و فروش اين طور است, كالا مي‌خواهي بفروشي، اين‌ طور است, كالا مي‌خواهي بخري، اين ‌طور است, حرف مي‌خواهي بزني، اين‌ طور است, مقاله بخواهي بنويسي، اين ‌طور است, كتاب بخواهي بنويسي اين ‌طور است ﴿لا تَبْخَسُوا النَّاسَ﴾، نه «لا تبخس المؤمن, لا تبخس اليهودي, لا تبخس الأهل الكتاب», ﴿لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ﴾ از اين قوي‌تر, از اين «جامع‌الكلم»تر اينها را صاحب بعثت امروز از طرف خدا آورد. بنابراين اينها امانت الهي است و اين همه بزرگان زحمت كشيدند، اين امانت‌ها را در اختيار ما دادند، ما هم اينها را دو دستي تحويل نسل بعد بدهيم و اين شدني است، عالِم ربّاني شدن محال نيست، سخت هم نيست، براي اينكه اگر كسي قبول كرد كه فرزندان اين خاندان شود، مخصوصاً عزيزاني كه از بارگاه ملكوتي امام هشتم(صلوات الله و سلامه عليه) آن‌جا بهره‌ها مي‌برند، سخت نيست، براي اينكه آدم به حقيقتي وصل است، اگر تنها بود بله، سخت بود، اما حالا تنها نيست، با داشتن اين ذوات قدسي سخت نيست.
غرض آن است كه مردم دين خود را از شماها دارند، از حسينيه و مسجد دارند، وقتي حسينيه و مسجد و روحانيت عرضه شد، انقلاب اسلامي شده. وقتي اينها عرضه نشد همان جنگ جهاني اول و جنگ جهاني دوم و كودتاي ننگين 28 مرداد بود، بنابراين اگر مملكت در سايه قرآن و روايت و مسجد و حسينيه است, نظام هست در سايه اين است, دنيا هست در سايه اين است, آخرت هست در سايه اين است. اين فضيلتي است كه خداي سبحان به بركت قرآن و اهل بيت، نصيب امّت اسلامي قرار داد كه اميدواريم همگان بهره‌مند شوند و همگان مشمول ادعيه زاكيّه وليّ عصر باشند!

 نظر دهید »

او را سردار دلها مي نامند، مي دانيد چرا؟!

13 خرداد 1395 توسط مدرسه فاطمیه نظر آباد


چون زماني كه بيشتر ما در خوابيم، او بيدار است، چون هنگامي كه بسياري در كنار خانواده شان در امنيت و ارامش هستند، او نزد سربازانش و نيروهاي مقاومت در سوريه و عراق است، به خاطر اينكه هنگامي كه شمار زيادي از دست اندركاران، در ضيافت هاي انچناني حضور دارند، سردار ما، در ضيافت نان چند روز مانده و كنسرو نيروهايش است و لحظه لحظه هايش را با انان سپري مي كند.
او فرمانده اي است كه با وجود جراحات هاي بسيار، همچنان مرد نبردهاي سخت است و با نيروهايش ماندن، در كارزار دفاع مقدس و جنگ با تروريست هاي خونخوار را، به پشت ميزهاي بزرگ نشستن، ترجيح مي دهد .
انان كه سردار عزيزمان را مي شناسند، خوب مي دانند كه او، يك روز سربازي ولايت و “دفاع از حريم و حرم” را، به دهها سال مرد سياست بودن و سرگرم شدن به سياسي بازي و سياست مداري نمي دهد، كه اگر اينچنين بود، اين روزها، مثل همه اين سالها در خط اول نبرد با دشمنان واقعي اسلام و ايران عزيز نبود .
سردار ما نياز به توصيه و ارشاد و نصيحت اشنا و غير اشنا ندارد كه خود راهش را دهها سال است كه شناخته و از ان منحرف نشده است و چند روزه دنيا، و زر و زور و قدرت و ثروت و مكنت، فريبش نداده و نمي دهد.سردار_حاج_قاسم_سليماني، به لطف خداي بزرگ همواره عزيز بوده است، و همچنان با نگاه و توجه خاص حضرت حق، عزيز تر خواهد شد و هميشه و همه جا در “قله” است و “اسطوره” خواهد ماند، چه بخواهيم و چه نخواهيم، چه ببينيم و چه خود را به نديدن بزنيم، كه فرمود: تعزُٓ من تشاء و تذلُّ من تشاء.
و يك خواهش : بگذاريد حاج قاسم عزيزمان، همچون هميشه، تمام وقت، فكر و ذهن و انديشه هايش را متمركز بر روي وظايف سنگين محوله اش كند و با ارسال پارازيت، به اندازه ذره اي، در كارش خلل ايجاد نكنيد .
مطمئن باشيد كه سردار دلها، به كارزارهاي كليد و گاز انبر شما و ميز و صندلي هاي بزرگ مجلل تان نزديك نخواهد شد، زيرا هدف والايي دارد كه در جايي ديگر دست يافتني است، پس اسوده باشيد و در امنيت كامل، كه حاصل ايثارگري هاي ايشان و يارانش است، به امور خود بپردازيد و او را، رها كنيد.

نوشته ی حسن شمشادی

 نظر دهید »

امام تمام حالات نفسانی را درخود کشته بودند.

13 خرداد 1395 توسط مدرسه فاطمیه نظر آباد

تنها دیدار امام خمینی و آیت الله سید علی قاضی و بیان اسراری از جانب ایشان

پایگاه حوزه آیت الله سید احمد نجفی نقل می نمایند : در نجف مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی که پدر زن اینجانب بود بعضی از مسایلی را که می خواست برای امام رخ بدهد. از قبل می دانست و به من هم می گفت. من به ایشان عرض کردم شما از کجا این مسایل را می دانید؟ ایشان قضیه ای را نقل کردند که:

ما در خدمت مرحوم آیت الله حاج سید علی قاضی که استاد اخلاق بزرگانی مانند آقای بهجت، مرحوم آقای قوچانی، مرحوم آقای میلانی و… بودند حاضر بودیم. هر روز به محضر ایشان می رفتیم و استفاده می کردیم. یک روز دو نفر از شاگردهایی که هر روز به محضر مرحوم قاضی مشرف می شدند خبر دادند که آقای حاج آقا روح الله خمینی (امام در آن زمان به این لقب معروف بودند) به نجف آمده اند و می خواهند با شما ملاقات کنند.

ما که سمت شاگردی امام را داشتیم خوشحال شدیم که در این ملاقات استاد ما (حضرت امام) در حوزه قم معرفی می شود. چون اگر شخصی مثل مرحوم قاضی ایشان را می پسندید برای ما خیلی مهم بود. روزی معین شد و امام تشریف آوردند ما هم در کتابخانه آقای قاضی نشسته بودیم وقتی امام به آقای قاضی وارد شدند به ایشان سلام کردند . روش مرحوم آقای قاضی این بود که هر کس به ایشان وارد می شد جلوی او هر کس که بود بلند می شد و به بعضی هم جای مخصوصی را تعارف می کرد که بنشینند ولی وقتی امام وارد شدند آقای قاضی جلوی امام بلند نشدند و هیچ هم به ایشان تعارف نکردند که جایی بنشینند امام هم در کمال ادب دو زانو دم در اتاق ایشان نشست.

طلاب و شاگردان امام که در آن جلسه حاضر بودند ناراحت شدند که چرا مرحوم آقای قاضی در برابر این مرد بزرگ و فاضل و وارسته حوزه قم بلند نشدند. آن دو نفری که معرف امام به آقای قاضی بودند هم وارد شدند و در جای همیشگی خودشان نشستند. بیش از یک ساعت مجلس به سکوت تام گذشت و هیچ کس هم هیچ صحبتی نکرد. امام هم در تمام این مدت سرشان پایین بود و به دستشان نگاه می کردند. مرحوم قاضی هم همینطور ساکت بودند و سرشان را پایین انداخته بودند.

بعد از این مدت ناگهان مرحوم قاضی رو کردند به من و فرمودند آقای حاج شیخ عباس (قوچانی) آن کتاب را بیاور. من به تمام کتابهای ایشان آشنا بودم چون بعضی از این کتابها را شاید صد مرتبه یا بیشتر خدمت آقای قاضی آورده بودم و مباحثی را که لازم بود بررسی کرده بودم. تا ایشان گفتند آن کتاب را بیاور من دستم بی اختیار به طرف کتابی رفت که تا آن وقت آن کتاب را در آن کتابخانه ندیده بودم حتی از آقای قاضی نپرسیدم کدام کتاب. مثلا کتاب دست راست، دست چپ، قفسه بالا . همانطور بی اراده دستم به آن کتاب برخورد آن را آوردم و آقای قاضی فرمودند آن را باز کن. گفتم آقا چه صفحه ای را باز کنم؟ فرمودند هر کجایش که باشد من هم همین طوری کتاب را باز کردم دیدم که آن کتاب به زبان فارسی است و لذا بیشتر تعجب کردم. چون طی چند سالی که من در خدمت آقای قاضی بودم این کتاب را حتی یک مرتبه هم ندیده بودم حتی جلد آن را هم ندیده بودم کتاب را که باز کردم دیدم اول صفحه نوشته شده حکایت. گفتم آقا نوشته شده حکایت. فرمود، باشد بخوان. مضمون آن حکایت آن بود :

که یک مملکتی بود که در آن مملکت سلطانی حکومت می کرد. این سلطان به جهت فسق و فجور و معصیتی که از ناحیه خود و خاندانش در آن مملکت رخ داد به تباهی دینی کشیده شد و فساد در آنجا رایج شد عالم بزرگوار و مردی روحانی و الهی علیه آن سلطان قیام کرد. این مرد روحانی هر چه آن سلطان را نصیحت کرد به نتیجه ای نرسید لذا مجبور شد علیه سلطان اقدام شدیدتری بکند. پس از این شدت عمل، سلطان آن عالم دینی را دستگیر و پس از زندان او را به یکی از ممالک مجاور تبعید کرد. بعد از مدتی که آن عالم در مملکتی که در مجاور مملکت خودش بود در حال تبعید به سر می برد آن سلطان مجددا او را به مملکت دیگری که اعتاب مقدسه (قبور ائمه اطهار) در آن بودند تبعید کرد. این عالم مدتی در آن شهری که اعتاب مقدسه بود زندگی کرد تا اینکه اراده خداوند بر این قرار گرفت که این عالم به مملکت خود وارد شد و آن سلطان فرار کرد و در خارج از مملکت خود از دنیا رفت و زمان آن مملکت به دست آن عالم جلیل القدر افتاد و به تدریج به مدینه فاضله ای تبدیل شد و دیگر فساد تا ظهور حضرت بقیة الله به آن راه نخواهد یافت.

مطلب که به اینجا رسید حکایت هم تمام شد. عرض کردم آقا حکایت تمام شد، حکایت دیگر هم هست فرمود: کفایت می کند کتاب را ببند و بگذار سر جای خودش. گذاشتم. همه ما که هنوز از حرکت آقای قاضی ناراحت بودیم که چرا جلوی امام بلند نشدند بیشتر متعجب شدیم و پیش خود گفتیم که چرا به جای اینکه ایشان یک مطلب عرفانی، فلسفی و علمی را مطرح کنند که آقای حاج آقا روح الله آن را برای حوزه قم به سوغات ببرند فرمودند حکایتی خوانده شود. نکته مهمی که در برخورد آقای قاضی با امام خیلی مهم بود این است که آن دو نفری که امام را همراهی می کردند وقتی از جلسه بیرون آمدند چون این برخورد آقای قاضی با امام برای آنها خیلی سنگین بود به امام عرض کردند: آقای قاضی را چگونه یافتید؟ امام بی آنکه کوچکترین اظهار گله ای حتی با اشاره دست یا چشم بکنند، سه بار فرمودند: من ایشان را فردی بسیار بزرگ یافتم . بیشتر از آن مقداری که من فکر می کردم. این عبارت امام نشان می داد که کمترین اثری از هوای نفس در امام نبود. چون هر کس در مقام و موقعیت علمی ایشان در حوزه قم بود و با او این برخورد و کم توجهی می شد اقلا یک سر و دستی تکان می داد که با این حرکت می خواهد بگوید برای من این مهم نیست ولی آن حرکات آقای قاضی (که قطعا حساب شده و شاید برای امتحان و اطلاع از قدرت روحی امام بود) کوچکترین اثری در ایشان ایجاد نکرد که نفس امام را به حرکت وادارد و این خیلی قدرت می خواهد که ایشان نه تنها با آقای قاضی مقابله به مثل نکردند بلکه به او تعظیم هم نمودند و ما در تمام ابعاد و حالات امام (اعم از حالات چشم و سکنات ایشان) به حقیقت دریافتیم که این مطلب را که در مورد آقای قاضی می فرمایند از روی صدق و صداقت است. بر عکس ما که تمام وجودمان بسته به تعارفات بی پایه و ساختگی است، امام تمام این حالات نفسانی را پی کرده و در خود کشته بودند. این قضیه مربوط به قبل از جریان پانزده خرداد است که امام به ایران بازگشتند و به قم آمدند. هر کس از فضلا و طلاب از امام در مورد آقای قاضی می پرسیدند ایشان بسیار از او تجلیل می نمود و می فرمود کسانی که در نجف هستند باید از وجود ایشان خیلی استفاده بکنند.

بعدها مرحوم آقای قوچانی در جریان مقدمات انقلاب هر حادثه ای که پیش می آمد می فرمود این قضیه هم در آن حکایت بود بعد مکرر می گفتند که آقای حاج آقا روح الله قطعا به ایران باز می گردند و زمام امور ایران به دست ایشان خواهد افتاد. لاجرم بقیه چیزها هم تحقق پیدا خواهد کرد و هیچ شکی در این نیست. لذا پس از پیروزی انقلاب که امام به قم آمدند مرحوم قوچانی از اولین کسانی بود که به ایران آمد و با امام بیعت کرد.

 نظر دهید »

صفحات خالی کتابم که با گوهر سخنان اساتیدم پر شد.

13 خرداد 1395 توسط مدرسه فاطمیه نظر آباد

سلام. روزای اول طلبگی که بودم تصمیم گرفتم هر جمله یا نکته یا توصیه ی اخلاقی که اساتید بزرگوارم تو کلاس مطرح می کنن رو به جای اینکه تو یه دفتر جداگونه بنویسم و سال به سالم بهشون نگاه نکنم، توی همون کتاب قسمت های خالی صفحات بنویسم که حداقل هربار که کتابمو باز می کنم نگاهم به این تکه های قشنگ بیفته و مروری بشه و تلنگری. حالا تصمیم گرفتم که شما دوستان رو هم در جریان این جملات دلنشین اساتیدم که برخی رو از اساتید بزرگوارشون نقل می فرمودند، قرار بدم. یا علی
نکاح میان همه ی پیامبران بوده، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند: سنت من است. چون در امت پیامبر هدف از نکاح تولید نسل صالح همراه با مکارم اخلاقی می باشد. زن و شوهر لباس هم می باشند، لباس تقوی.
هدف از ازدواج از نظر اسلام تولید نسل است. لذت نکاح زن و مرد مزد کارگری آنهاست، همانطور که لذت طعام جهت بقای حیات است.
به جای اینکه برای اجتماعی کردن و آموزش بپه ها آن ها را به مهد ببریم، با کسانی که فرزند دارند، صله ی رحم کنیم تا هم خودمان پیش بچه ها باشیم و هم آنها با بچه های دیگر بازی کنند. حتی اینطوری هر وقت لازم باشد، می تواند مادرش را بغل کند، که در مهد نمی شود.
تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از خواب ثواب ذکر کثیر دارد.
ادامه دارد …
به گذشته ها صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم

 نظر دهید »

هر کس روی زمین راه میره به صدقه سر حضرت زهرا (سلام الله علیها) است.

13 خرداد 1395 توسط مدرسه فاطمیه نظر آباد

استاد فاطمی نیا:

ما روایات معتبر داریم که بخشی از این عالم خلقت، واسطه فیضش نور حضرت زهراء سلام الله علیها بوده، در رابطه با واسطه فیض یک بحثی هست به نام مخلوق اول، صادر اول، حق مخلوق به، که بر طبق آن تمام موجودات عالم هستی و همه عوالم وجود، چه محسوس و چه غیر محسوس، همه اینها رنگ وجود و صبغه هستی را به واسطه نور رسول اکرم صل الله علیه و آله پیدا نموده اند و اگر آن نبود امکان وجود برای سایر موجودات نبود، و این یک مطلب برهانی و علمی است، زیرا موجودی باید باشد که اقرب الخلق به مبداء فیض بوده و واسطه رسیدن فیض به پایین تر باشد. لذا رسول اکرم (ص) فرمودند:
«اول ما خلق الله نوری، ثم جعل منه کل خیر.»

«اولین چیزی که خدا آفرید نور من بود، سپس هر خیری را از او آفرید.»

و این نور در لسان اهل معرفت حقیقت محمدیه نامیده می شود. این مسئله مسلمه، یعنی بین علماء مفروغ عنه.

حالا در کنار این بحث، یک بحثی هم داریم که کلمه ای آفریده شد و از اون کلمه، نوری درخشید و اون نور، نور حضرت زهراء سلام الله علیها بود، و با این روایات معتبر میتونیم یک جمع بندی کنیم و بگیم که:(اینو دارم با جانم میگیم ها! روایاتشو دیدم، براهینشو دیدم)، هر کس روی زمین داره راه میره، به صدقه سر حضرت زهرا سلام الله علیها است، و اینو باید بدونی که هرکجا هستی سر سفره حضرت زهراء سلام الله علیها هستی!

یک نکته هم در اینجا هست، که این یک نکته را دلم می سوزه نگم، و آن این است که اگر با برهان بدست آوردی، (برهان همون روات معتبره، دلایل دیگه هم هست.) که تو سر سفره حضرت زهراء هستی و به این دانسته عمل کردی، یعنی به نسبت این دانسته قدم برداشتی، ببین آدمی که بفهمه سر سفره حضرت زهراست، حرف زدنش با دیگران فرق میکنه، آدمی که بفهمه سر سفره حضرت زهراست، مثل بهیمه نمیخوابه! یک قدری زود بلند می شه، گفت:

نه اشک روانی نه رخ زردی الله الله تو چه بیدردی!
وقتی بفهمه سر سفره حضرت زهراست، حرکات فرق می کنه، وقتی فرق کرد، اگه مصلحت بود دستشو می گیرن کشفاً نشونش می دن که ریزه خوار حضرت زهراست، چنان که نشون دادن به بعضی ها که نمیتونم اسمشونو ببرم، اون آقا، اون ولیه خدا فرمود که: بلائی مملکت رو تحدید میکرد دو سه سال پیش، فرمودن به دست خود خانوم برگشت!

خدا رحمتش کنه، مرحوم آیت الله، آسید محمد جمال هاشمی، درمورد وجود نازنین صدیقه کبری شعر گفته، به این مطلب هم که ما سر سفره خانوم هستیم اشاره کرده، چون ملا بوده، مجتهد بود این مسئله رو در شعرش جا داده. مثل اینکه خود حضرت دستشو گرفتن، در اولش می گه:

بنتُ الخلود لها الأجيال خاشعةٌ اُمّ الزمان إليها تنتمي العُصُرُ

(دختر جاودانه اى که نسل ها در مقابلش فروتنى مى كنند، مادر زمانه اى كه روزگاران منسوب به او است.)

سمت عن الاُفق، لا روح ولا ملَكٌ وفاقت الأرض، لا جنٌّ و لا iبشرُ

(از افق برتر بود در حالى كه، نه روح بود و نه فرشته و بر زمين برترى داشت در حالى كه نه جن بود و نه بشر!)

بیت سوم اشاره به این هست که ما ریزه خوار هستیم، ببینین یک مجتهد گفته، دقت کنید: میگه روح زندگی حضرت زهراء است.

روحُ الحياة ، فلو لا لطفُ عنصرها لم تأتلف بيننا الأرواحُ و الصورُ

(روح زندگى، كه اگر لطافت عنصرش نبود ارواح و صورت ها به هم نمى پيوست.)

توجه فرمودید، یعنی اگه خانوم نبود، نمی شد اینطور بشه.

بعد در بیت القصیدش حضرت رو توصیف می کنه که بهتر از این نمی شه تو صیف کرد، می گه میخوای ببینی فاطمه زهرا کیه؟!
حَـْوتَ خِلالَ رَسِـولَ الله أجمـِـعَهآُ
تمام صفات رسول الله را دارا بود.

لَوْلآ الرَسِالَـةُ سَاوِى أصلَـهُ الِثمرُ

این دختر و این پدر فرقشون در وسط رسالته.

ارواحنا لهاالفداه

صلوات حضرت زهرا سلام الله علیها یادتون نره. التماس دعا

 نظر دهید »

مذمت قطع سخن ديگران

13 خرداد 1395 توسط مدرسه فاطمیه نظر آباد

 

استاد فاطمي نيا در مذمت قطع سخن ديگران مي فرمايند: نمي دانم ما چرا اين طور هستيم. زنديق به فردي مي گويند که به هيچ چيز معتقد نباشد. يعني فوق کافر است. کافر داريم که بعضي مسائل را قبول دارد ولي زنديق کسي است که هيچ اعتقادي ندارد. زنديق ها نقل کرده اند که ما مي رفتيم با امام صادق (ع) بحث مي کرديم؛ ايشان به قدري زيبا گوش مي داد که فکر مي کرديم در بحث ايشان را محکوم کرده ايم. حرف ما که تمام مي شد ايشان سرشان را بالا مي آوردند همه بافته هاي ما را با يک جمله نقض مي کردند.

اما ما در برادري و خواهري مان حاضر نيستيم به حرف يکديگر گوش بديم. صبر کن! شکر توي کلامت! اين شکر اين جا به چه دردي مي خورد؟ بيچاره زحمت کشيده، انرژي صرف کرده مي خواهد نتيجه بگيرد بعد بگوييم شکر توي کلامت! يا وسط بحث اگر از يک جمله خوشش نيايد مي پرد وسط حرف. آقا جان کمي صبر کنيد! به خدا معلومات به دست آوردن به اين راحتي ها نيست.

-گفتنی است یکی از صفاتی که برای امام رضا علیه السلام که قرار است ما شیعه و پیروی آن حضرت باشیم، نقل شده است این است که “آن حضرت هیچ گاه سخن کسی را قطع نمی کرد.”

 نظر دهید »

نتیجه ی سست عنصری

12 خرداد 1395 توسط مدرسه فاطمیه نظر آباد

آیت الله مهدی احدی:

چرا برخی از مسلمانها از ایستادگی بر سر آرمانهای نورانی اسلام و قرآن خجالت می¬کشند اما دشمنان از ایستادگی خود و اسرار به تجاوز به حقوق سایر ملت های جهان و این همه کشتار و وحشی گری خجالت نمی¬کشند؟ متأسفانه سست عنصری بسیاری از مسلمانان و در مقابل همت بالای دشمنان در مقابل اسلام سبب شده است که بیشتر کشورهای مسلمان در معرض جنگ و فرو پاشی قرار گیرند.

 نظر دهید »

بذار یه جای صافی هم بمونه ...

12 خرداد 1395 توسط مدرسه فاطمیه نظر آباد

اهمیت سکوت و ترک سخنان بی فایده

استاد فاطمی نیا در قسمتی از یکی از سخنرانیشان فرمودند:

…از صبح که پا میشه ، فلان کس چی کار کرد، فلان کس چی گفت، فلان روزنامه چی نوشت(دستشان را آوردند بالا و با تاکید فرمودند:) ول کن!

و بعد فرمودند:

عالمی به تهران آمده بود و سوار ماشین شده بود، کسی هم همراهشان بود، کمی که حرکت کردند همراهشان به ایشان گفت: آقا اینجا مثلا فلان خیابانه، آقا بهش گفت خیلی ممنون!، یکم دیگه رفتن جلو، باز آن همراه گفت: آقا اینجا مثلا خیابان بهارستانه، باز آقا گفت: خیلی ممنون!، دفعه سومی که آن همراه می خواست چیزی بگوید، آن عالم گفت: دست نگه دار! بذار یه جای صافی هم بمونه (در صفحه ذهن)، همشو خط خطی نکن!

بنده صدو بیست بار به دیوان حافظ مراجعه کردم، نه اینکه صدو بیست بار حافظ رو خونده باشم ها نه، صدوبیست بار مراجعه کردم، یک بار این بیت رو انتخاب کردم:

خاطرت کی رقم فیض پذیرد ، هیهات

مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی

حالا نمی گم که بری با زن و بچه یه کلام حرف نزنی ها نه، اما یه قدری بیشتر توجه کنید.(نقل به مضمون)

همچنین ایشان در جای دیگر فرمودند:

حضرت آیت الله بهاالدینی قدس الله نفس الزکیه مطلبی را به بنده فرمودند، و چند مرتبه هم تاکید کردند که این از مشهودات من است نه از مسموعات.

فرمودند: من سیزده ساله بودم، سیدی در کوه خضر -که در اطراف قم است و الان تقریبا متصل به شهر شده- می نشست که به او می گفتند:سید سکوت. بیست سال بود که حرف نمی زد.

فرمودند من با بعضی بچه ها رفته بودیم کوه خضر و او را دیدیم. شخصی از روستائی آمد گفت:مریض داریم او را دعا کنید!سید با حرکات دست و اشاره به تفهیم کرد که مریض خوب شد، بعد معلوم شد که مریض خوب شده است! همچنین مثل اینکه فهمیده بود ما بچه ها گرسنه هستیم با اشاره دست به ما بچه ها فهماند که در فلان منطقه پائین کوه دارند اطعام می کنند، بروید بخورید، ما رفتیم پائین به همان مکانی که آدرس داده بود، دیدیم در یک باغی آش پخته اند و به مردم می دهند.

پس از بیان این مطلب آیت الله بهاالدینی فرمودند: بزرگان هم به او سر می زدند. این جمله خیلی مرا تکان داد! زیرا (تحت تاثیر قرار دادن) و دلبری کردن از آدم نادان، چیز مهمی نیست، اما دلبری کردن از بزرگان و علما مهم است.

این قضیه چند ماه گذشت، روزی برای احوال پرسی خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم، گفتم: آقا این سید سکوت را که فرمودید بزرگان هم پیش او می رفتند، چه سری داشت؟!

وقتی این سوال را کردم، دستشان را بردند به طرف لبشان و فرمودند: در آتش را بسته بود،و چیزی در کفش نهاده بودند.!

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 17

ذکر ایام هفته

ذکر روزهای هفته

جستجو

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

پخش زنده اماکن متبرکه

پخش زنده حرم
اینک در روزگاری که دردهای کهنه بشری بار دیگر رخ نموده ، جاهلیت فراگیر گشته و شهوت و خشم و هوا بر عقل و وجدان و فطرت سایه افکنده است باید پیام جاویدان آن سفیران آسمانی و مشعل داران هدایت را به یاد آورد ، لبیک گفت و به گوش جهانیان رساند. وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَة مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ و شایسته نیست مؤمنان همگى (به سوى میدان جهاد) کوچ کنند; چرا از هر گروهى از آنان، طایفه اى کوچ نمى کند (و طایفه اى در مدینه بماند)، تا در دین (و احکام اسلام) آگاهى یابند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خوددارى کنند! همانگونه که حوزه های علمیه تا کنون آوای ملکوتی انبیاء و پیام انسان ساز محمدی (صلی الله علیه و آله ) را به گوش بشر رسانده اند مدرسه علميه فاطمیه (سلام الله عليها) نیز در راستای تحقق این رسالت مقدس در سال 1394 تأسیس و از مهرماه همان سال فعالیت خود را به طور رسمی آغاز کرد.باشد که مورد رضایت حضرت باری تعالی واقع شود. نشانی : البرز - نظرآباد - خیابان انقلاب - روبروی بانک تجارت - مدرسه علمیه فاطمیه سلام الله علیها تلفن : 02645369097 - 02645369101 تلفکس :
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مباحث روز
  • مناسبات
  • بیانات رهبری
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس