شیعیان صاحب دارند.
از خاطرات زیبای استاد فاطمی نیا:
علامه مجلسی رضوان الله علیه در بحار حدیثی آورده است من این حدیث را در اصفهان روی منبر گفتم، از منبر آمدم پایین یک آقایی آمد گفت یک خانوم آلمانی شش سال است مسلمان شده است، پدر و مادر و کسانش طردش کرده اند، نامه می نویسد، نامه اش را نمی خوانند دوباره به طرف ایران برمی گردانند، خلاصه گفته من در این شش سال امروز برای اولین بار پای منبر فلانی خندیدم، یعنی بنده، فارسی هم بلد بود.
خلاصه آن آقا هم همسر آن خانوم بود، گفت من این را دو دقیقه بیارم پیش شما خودش بگوید، عصری این خانوم با همسر ایرانیش آمد پیش من، آمد با من حرف بزند دیدم گریه اش گرفت، هم می خندید هم گریه میکرد حال عجیبی داشت، گفت به خدا، من گفتم اسلام می خواهم، پدر و مادرم طردم کردند، نامه می نویسم جواب نمی دهند، خیال کردم به اسلام آمدم صاحب ندارم امروز فهمیدم صاحب دارم و بعد از شش سال خندیدم.
و آن حدیث این بود، مجلسی می نویسد که یک خانومی بود زمان امام صادق علیه السلام، شوهرش رفت مسافرت و بنده خدا در آن سفر از دنیا رفت. این زن ناراحت بود و گریه می کرد، حضرت صادق صلوات الله علیه او را دلداری داد، فرمود: صبر کن، آرام باش، این زن برگشت گفت یابن رسول الله “انما ابکی لانه مات فی الغربه” برای این گریه می کنم که او در غربت مرده است، حضرت فرمود:مگر شوهرت شیعه نبود؟ زن گفت بله، حضرت فرمود: پس ما کی هستیم؟ با وجود ما او غریب نیست.
ای صاحب شیعه! ای صاحب الزمان!أغثنی آقا جان، أدرکنی یامولا …